دیتا با اد آشنا می شود. این دیدار که با سوء تفاهم آغاز شده، به یک گفتگوی طولانی و گرم ختم شد. اد که عاشق انواع معماهاست، از دیتا می خواهد که یک چالش معما را با او کامل کند، در ماجرایی که به صورت عاشقانه به پایان می رسد.

دودو رزاک می خواهد پدر خوبی برای دخترش کارتیکا باشد. اما او با وجود هوش محدودش مانند کودکان رفتار می کند و این کارتیکا است که بیشتر اوقات از پدرش مراقبت می کند. هر دو شاد زندگی می کنند. کارتیکا به پدرش که هر روز بادکنک می فروشد افتخار می کند. با این حال، شادی آنها زیاد طول نمی کشد. دودو به اتهام تجاوز و قتل یک دختر بچه دستگیر می شود و ...